جدول جو
جدول جو

معنی پری پت - جستجوی لغت در جدول جو

پری پت
(پْری / پِ پِ)
شعبه ای از رود دنیپر که از مردابهای پینسک میگذرد و 810 هزار گز طول دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پری گل
تصویر پری گل
(دخترانه)
زیبا چون گل و پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پری دخت
تصویر پری دخت
(دخترانه)
دختر پری، نام دختر پادشاه چین که سام پسر نریمان عاشق او شد و زال پدر رستم از او زاده شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پت پت
تصویر پت پت
صدای شعلۀ شمع یا چراغ هنگامی که رو به خاموشی است، صدای موتور اتومبیل وقتی که بد کار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری رخ
تصویر پری رخ
پری رو، پری چهر، پری رخسار، خوب روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری فش
تصویر پری فش
پریوش، مانند پری، پری وار، پری روی، پری پیکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری رو
تصویر پری رو
کسی که روی زیبا مانند روی پری دارد، پری چهر، پری چهره، پری رخ، پری رخسار، زیبارو، خوشگل، برای مثال سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / پری رویان قرار دل چو بستیزند بستانند (حافظ - ۳۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ فَ)
پری وش:
کنیزان یکی خیل پیشش بپای
پری فش همه گلرخ و دلربای.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(پَ پُ)
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 38 هزارگزی باختر قشم. سر راه مالرو باسعید و بقشم. جلگه، گرمسیر، دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پرخان (؟) پای بود. (لغت نامۀ اسدی) (اوبهی). شرخاک. آواز پای:
باز کرد از خواب زن را نرم و خوش
گفت دزدانند و آمد پای پش.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(اَ پَ)
ارگپد. رجوع به ارگبد و ارگ پات و ارجبذ شود
لغت نامه دهخدا
(پُرْ یُرْتْ)
خانه پریورت، خانه صاحب اطاق های بسیار
لغت نامه دهخدا
(پْریُ / پِ یُ نُ)
جنسی از ماهیان آرکانتوپتر از خانوادۀ تریگلیده که در دریاهای آمریکا و ژاپن منتشرند
لغت نامه دهخدا
(پْریُ / پِ یُ دُ)
پریودنت. جنسی از تاتوهای عظیم الجثۀ مخصوص در امریکای جنوبی که سیاه رنگ است و قدش به یک متر میرسد
لغت نامه دهخدا
(پَ)
که پویه ای چون پری دارد:
سیه چشم و گیسوفش و مشک دم
پری پوی و آهوتک و گورسم.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(پَ دُ)
در داستانهای ملی ایران نام دختر پادشاه چین است که سام پسر نریمان عاشق او شد و زال پدر رستم ازو زاد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پریورت
تصویر پریورت
پارسی ترکی جادار پر اطاق: خانه پریورت صاحب اطاقهای بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
که نزدیک هم روییده باشد انبوه فراوان متراکم مقابل کم پشت: موی پر پشت. یا باران پرپشت. که بسیار و فراوان بارد، پر مایه مقابل کم پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریوست
تصویر پریوست
پوشش استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری فش
تصویر پری فش
پریوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری وش
تصویر پری وش
مانند پری، پری وار
فرهنگ لغت هوشیار
پا، پیش آمد: خوب پر و پا برایش افتاده. یا از پر و پا افتادن، سخت خسته و درمانده شدن، سکوت و آرامش یافتن، بی طاقت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای پش
تصویر پای پش
آواز پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پت پت
تصویر پت پت
صدای فتیله چراغ و شمع در موقع خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کبوتری را گویند که بر روی استخوان کف پایش پرهای فراوان موجود باشد پرپای مسرول ورشان. توضیح باید دانست که استخوان کف پا در پرندگان بطور عمود بر پنجه ها قرار گرفته و ظاهرا بجای استخوان ساق مینماید. خرخاکی خرخدا حمارالبیت پر پایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پت پت
تصویر پت پت
((پِ. پِ))
صدای فتیله چراغ چون روغنش تمام شود یا در آن آب باشد
فرهنگ فارسی معین
کوهی در شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتع، دره، چشمه و پلی سر راه گلندرود نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پرپشت، انبوه
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشت قورمه ی نیم پخته
فرهنگ گویش مازندرانی
لب و پشت لب
فرهنگ گویش مازندرانی
بوی بد
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت آرواره
فرهنگ گویش مازندرانی
چای جوشیده و غیرقابل مصرف
فرهنگ گویش مازندرانی
پرش و جهش ماهی در هنگام جان کندن در خشکی
فرهنگ گویش مازندرانی